معنی ذخیره کردن
لغت نامه دهخدا
ذخیره کردن. [ذَ رَ / رِ ک َ دَ] (مص مرکب) نهادن. پس انداز کردن. ادّخار. اذّخار. انبار کردن. اندوختن. الفنجیدن. بیلفنجیدن. الفغدن. بیلفغدن. پس دست داشتن.الفختن. بیلفختن. اقتناء. ابتآر. بأر. اعتقاد. پستائی کردن. یخنی. اقماز.
فارسی به انگلیسی
Bespeak, Hoard, Reserve, Save, Stockpile, Store
فارسی به ترکی
depolamak, stok yapmak
مترادف و متضاد زبان فارسی
انبار کردن، انباشتن، اندوختن، پسانداز کردن
ذخیره
اندوخته، پسافت، پسانداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو
فرهنگ واژههای فارسی سره
انباردن
حل جدول
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند، آنچه آماده سازند برای وقت حاجت، پسانداز، اندوخته، ستنج،
فرهنگ فارسی آزاد
ذَخِیرهَ، برگزیده- پس انداز0- مهمات جنگی از فشنگ و گلوله و مواد منفجره و آنچه که برای ادامه کار سلاح های آتشین لازمست (جمع:ذَخائِر)
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
1789